پاسوختگی زهرام
زهراجونم چندروزپیش اسهال میکردی که 2روزطول کشید اخه کم کم دندونات رو درمیاری یه شب بعدشام رفتیم خونه مادر .توهم اونجاجیش کردی بعدم وحشتناک گریه کردی منم ترسیدم اوردیمت خونه مامان جون که بشورتت توهم فقط گریه میکردی مامان جون تا صدای گریت رو شنید اومد دم در وبردت که بشورتت دیدیم که پات سوخته ونمیذاشتی که بشوریمت.بدجور سوخته بود پاهات.بعد شستن روغن نباتی زدیم کلی اروم شدی
زهراجون نفسم انشا...هیچ وقت اشک توی چشات نیاد اخه من دق میکنم.فدات بشم مامانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی