زهرا دلفكارزهرا دلفكار، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

jigarzahra

دردونم يك ونيم سالگيت مبارك.بابای شیرمامانی

1394/4/29 0:24
نویسنده : مامانی
131 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم سلاااااام.زهراجونم دنياي ماماني وبابايي 18ماهه كه پيش مااومدي ودنياي ماروشيرين تركردي.عزيزم 94.03.28اول ماه رمضان بود وخداروشكرماه رمضون اذيتم نكردي وبه سلامتي تموم شد البته تاسحري كه مابيداربوديم توهم لالانميكردي وماروهمراهي ميكردي وموقع اذان كه بابايي ميخاست بره سركار لباساي بابايي رومياوردي وبراش بوس ميدادي وباهاش باي باي ميكردي.وچون ميدونستي ميره سركارگريه نميكردي كه منم ببر.خلاصه اذان صب ميخابيديم و2يا3ظهربيدارميشديم.گلم اين ماه ديگه خونه مامان جون اينا نميرفتيم وتوي خونه باماماني بازي ميكردي دعواهم ميكرديما.من كه باتلويزيون قران ميخوندم توهم يه قران كوچولو داري كه ميگفتي اونوبرات بدم توهم بخوني منم ميدادن وميخوندي.من نمازخوندني توهم مياي ميخوني راستي شيطون خانم ميگي برام مهربده ميگم زهرانميخوري ميگي نه بعدم ميري پشت سرم قايم ميشي ومهر روميخوري خيلي بلاشدي نفسم.عصرابابايي كه ازسركارميومدخيلي خوشحال ميشدي وزودميرفتي پشت در واميستادي كه بابايي روببيني.بعدافطارم ميرفتيم مسجدوگاهي مغازه باباجون ميرفتي وگاهي بعدمسجدخونه مامان جون يامادراينا ميرفتيم واكثراهرشب پارك مره خوني ميرفتيم وتوهم ذرت روخيلي دوست داري وبرات ذرت میگرفتیم وبه هیشکی نمیدادی  وتاب تاب میکردی وسرسره بازی والاکلنگ بازی میکردی وبرات خوش میگذشت.

راستی گلم دیگه شیرخوردن رو کم کردی والان که ماه رمضون تموم شده دیگه نمیخوری البته شیرگاو میخوری ها شیر مامانی رو چون نخاستی منم دیگه نمیدم.و واکسن18 ماهگیت رو هم زدیم که صب روز احیابود وبابایی ماشین روبرده بود که باباجون ومامان جون اومدن بردیمت ویدونه ازدستت ویدونه ازپات زدن یدونه هم قطره تودهنت انداختن و وزنت11کیلو وقدتم83 سانتیمترشده بود که خیلی خوب بود.واکسن زدنی گریه کردی وبرگشتیم خونمون که هوا گرم بودوزیرکولر حال کردیم وعصرمامان جون وباباجون اومدن وکیف کردی وبعدرفتن اونا لالاکردی تااینکه بابایی ازسرکاربرگشت وتوهم پات گرفته بود ونمیتونستی خمش کنی وناراحت میشدیم بابایی که خیلی ناراحت میشد وای وای اماکمی که گذشت رفتیم بیرون وتوهم بهترشدی وبعدافطارم رفتیم بیرون وتوهم شکرخدابهتربودی

عسلم ماه رمضون خداروشکر تموم شد و بخاطر راحتی تو گردش نرفتیم اخه مامان جون وباباجون رفتن سرعین خبردادن که هواخیلی سرده وخیلی هم شلوغهوماهم نرفتیم.واینکه نفسم عشقم خیلی دوست داریم وتو همچین بابا بابا میگی که بابایی برات غش میکنه وهرچی میگی میکنه برات.زهراجونم خیلی دوست دارم محبتعمرمی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jigarzahra می باشد